سامیارسامیار، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره
سلناسلنا، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

سامیار میوه دل مامان و بابا

Be joz hozore to hich chize in jahan bikarane ra Jedi nagerefteam hata eshgh ra.....

1392/10/7 17:02
نویسنده : بابا و مامان
293 بازدید
اشتراک گذاری

5mahe tamam Ast k ba nafashayat nafas mikesham. in rozha vojode to baese shadabi dele mano babast, bodanet arameshe mast samiyar Jonam az khoda mamnonam k Toro be ma hadye Kard. Madar bodan kheyli hese khobiye pesaram k toam UNO Heyde kardi. be ma vaghti mikhandi engar h ameye donya be ma mikhandan, ama amon az vaght k gerye mikoni asabe mano baba mirize be ham , diroz bordamet Doktor mahanat ghado vazneto gereft k ghadet 64bodo vaznet 6/700 bod k Doktor migoft kheyli khobe. mamani az khoda Mikham k hamishe salemo ghaviiiiiii bashi dostet daraim pesare nazaninemon

5ماه تمام است كه با نفسهات نفس ميكشم اين روزا وجود تو واسه شادابيمنوواست بودنت ارامش ماست ساميار جانم از خدا ممنونم كه تورا به ما  هديه كرد مادر بودن خيلي حس خوبيه پسرم كه تو اونو هديه كردي به ما وقتي مي خندي انگار همه دنيا به ميخنده اما امان از وقتي گره ميكني اعصاب بابا ميرزه به هم ديروز بردمت دكتر ماهيانت تا سلامتي و قد ووزن رو چك كنه كه بحمداله قد 64 ووزنت 6/700 بود دكتر گفت خيلي خوبه 

ماماني از خدا ميخواهم كه هميشه سالم سرحال وقووووووي باشي 

دوست دارم پسر نازنينم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

بابای ملیسا
11 دی 92 10:07
کاش هنوزم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم!!! بچه که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را از نگاهش می توان خواند کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود کاش قلبها در چهره بود اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم دنیا را ببین بچه بودیم از آسمان باران می آمد بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید! **** بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم بزرگ شدیم تو خلوت بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه بچه بودیم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچ بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه کاش هنوزم همه رو به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتیم ***** بچه که بودیم اگه با کسی دعوا میکردیم ۱ ساعت بعد از یادمون میرفت بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و آشتی نمی کنیم بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدیم بزرگ که شدیم حتی ۱۰۰ تا کلاف نخم سرگرممون نمیکنه بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم بچه که بودیم تو بازیهامون همش ادای بزرگ ترها رو در می آوردیم بزرگ که شدیم همش تو خیالمون بر میگردیم به بچگی بچه بودیم درد دل ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم… هیچ کس نمی فهمه بچه بودیم دوستیامون تا نداشت بزرگ که شدیم همه دوستیامون تا داره بچه که بودیم بچه بودیم بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ؛ دیگه همون بچه هم نیستیم